هفته ی آخر بارداری و تولد نوید جونم
پسر عزیزم با شروع این هفته کلا همه چیز انگار عوض شده. احساساتم به هم ریخته .... از فکر بغل کردنت هم اشکام میریزه و از طرفی حس میکنم دلم برای این ضربه هایی که به دلم میزنی و ارتباط الانمون خیلی تنگ بشه. همین که شروع میکنم باهات حرف بزنم گریم میگیره. صبح شنبه رفتیم دکتر و آخرین آزمایش بارداری را دادم و جوابش خدا را شکر خوب بود و آقای دکتر گفتن دوشنبه یا چهارشنبه بیا برای زایمان که من چهارشنبه را انتخاب کردم. نویدم کاش بدونی که چه قدر دوستت دارم عزیزم. پسر عزیزم.سه شنبه شب را با یه عالم امید و آرزو و نگرانی رسوندم به 5 صبح. مامان فرزانه و خاله پریسا و بابا و پدر مصطفی همه ساعت 5 بیدار شدن. با هم عکس گرفتیم و بعد من و باب...
نویسنده :
غزال
8:09